دوخط موازی
سر کلاس ریاضی نشسته بودیم بابچه ها گرم صحبت بودیم
که استاد در زد و وارد کلاس شد او گفت:
درس امروز ما در رابطه با خط های موازی است.
سپس پس از نوشتن به نام خدا روی تخته آن دو خط را رسم کرد
در فکر فرو رفتم و محو تماشای دوخط شده بودم
خط بالایی با یک نگاه زیرکانه به خط پایینی نگاهی انداخت
و در یک لحظه عاشق خط پایینی شد
خط پایینی هم با تبسمی پاسخ نگاه خط بالایی راداد
درافکارخودم غرق شده بودم وای خدایا یعنی خط هاهم عاشق میشوند؟
درهمین خیال بودم که ناگهان با یک صدا از جا پریدم و از همه چیز بیزار شدم
چون دلم سوخت آخه معلم خیلی قاطع به خاطر درس خودش گفت:
این دو خط هیچ گاه به هم نمیرسند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر